بایگانی دسته: فرهنگی

خواب ناز بابا-تقدیم به همه مردانی که دست بسته رفتند تا ما آزادانه بمانیم.

به نام آلاله های سرخ

 دویدم و دویدم، سركوچه رسيدم. بند دلم پاره شد، از اونچه که می دیدم. دوباره پرستوها اومدند. خدا كنه كه پرستوي من هم با اونها باشه. با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر مي كنـم. يه چشم من به آسمون، يه چشم ديگه به درِ. چند روزي هست كه يه بغض كهنه انتظار منتظر منه. چقـدر خدا صدات كنم. عكسهاي اون با چند شاخه گل كنارمه. وقتي كه اسم شو مي آرن، داغ دلم تازه مي شه. اون دفعه كه گفتم: پيش ِما بمون، گفتي :كه زود بر مي گردي. اما توكه بد قول نبودي. «آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا!»

آري انگـارکه تو آمدي يا نه، تو را آورده اند. پهن كرده اند توي حياط، زير آفتاب، كنار حوض ماهي هاي قـرمز، بغل گلدان هاي شعمداني صورتی، روي ياس هاي سفيد كنـار ديوار، پارچه اي سفيد به دورت پيچيده اند. بي اعتنا و بدون هيچ احساسي، خوابيـده اي و من به كنار. حتي ملاحظه ی اين همه آدمهـاي دور و برت را هم نمي كـني، نمي دانم چرا ؟

از صداي قرآن و طاق نصرتِ سر كوچه فهمیدم بايد حتماً يه خبرايي باشه. آخه مادر و بقيه برخلاف تو، لباس سياه به تن دارند. به من گفته بودی سياه نشانه عزاست. حالا مگه چه اتفاقي افتاده؟ اومدنت که باعث خوشحالیه؟ من که گیج شدم .این همه آدم اومدن که تو را ببینند، اونوقت تو اینقدر راحت خوابیده ای. بابا جون پارچه سفيد رو از سرت بردار و ببين كه چطور مـادركنـار تو گريه و زاري مي كنه؟ يعني اينقـدر خوابيدنت گريه و زاري داره؟ نمي دونم .چند تا ازخانم هاي فاميل هم كنار مادر هستند. اشك هاي اونو پاك مي كنند و نمي ذارند گريه و زاري كنه. يه جورايي دلداريش مي دند، تندتند هم بهش مي گَن خودشو كنترل كنه. اصرار دارند كه اونو از كنار تو بلند كنند و ببرند توي اتاق. آخه راست مي گن. مامان انگـار حرفهاي شما يادش رفتـه، چون روسري اش درست نيست و صداي ناله اش را من هم مي شنوم، چه برسه به اين همه نامحرم .

اصلا نمي دونم، امروز روز عجيبيه. مادر با اين همه آدمهايي كه اومدند خونه ی ما همچنان نشسته و خانوم هاي ديگه خرما پخش می کنند و حلوا تعارف مي كنند.البته بعضي ها شون يه جـوري به من نگاه مـي كنند، بين خودشان پچ پچ مي كنند كه چه زود بود يتيم بشه. نمي دونم چه شديم. ولي فكر مي كنم كار سختي را قبول كرديم .عده اي دست به سرم مي كشند و مي گويند: انشا الله غم آخرتون باشه، خدا صبر بده. عجب آدمهاي بيكاري پيدا مي شن. خب بابام خوابيده، آخرش که بيدار مي شه؟!

 اين همه صبر كردم كه بيـاد، حالا كه اومده، حتما خسته بوده كه اينطوري خوابيده .آخه بعد از چند سال که مامان می گفت بابا رفته سفر، تازه برگشته. هرچي باشه مگه چقدر مي خواد بخوابه كه خدا صبر بده. اين كه غم و قصه نداره، نكنه خوابيدن اين دفعه تو با دفعات قبل فرق داره؟ من از كجـا بدونم! كسي كه به من جواب نمي ده؟ هركسي مي رسـه مي گه طفلك. با زبان بي زباني مي گن: حيـف شد باباش مرد. پیشِ خودم فکر می کنم اينا چقدر ساده اند كه فكر مي كنند بابام مرده. بابام تازه از سفر اومده. امان از حرف مردم.

خسته شدم از حرفهاي مردم. پا شدم كه توي حياط بگردم، مگه جا هست، اين مردم كار ندارند. عجبـا يكي گوشه ی حياط چفيه رو روي دهنش گذاشته و گريه مي كنه. اما صداش در نمي آد. با ديدن من انگار يه جورایی شد. از همه جالبتر بَر و بچه هاي كوچه اند كه سعي مي كنند يه جورايي خودشون رو به من بچسبونند. هر جا می رَم، همراه من هستند. گريه مي كنند و انگـار دلشون به حال من مي سوزه. زار مي زنند كه من هم گريه كنم اما خيال كردند.  به كوري چشم اونا هم كه شده گريه نمي كنم، چقدر حسودند. سحـر داشت به من مي گفت که باباي تو مرده که یکدفعه پري محكم مي زنه توي دهنش و مي گه شهيد شده، نمرده، زنده هست .

من نمـي دونم كه چي مـي گن. حالا كنار توام، چيكار كار كنم، خسته شدم. گل كنار عكس تو را پرپر مي كنم و روي پارچه سفيدت مي ريزم شايد با اين بوها زودتر بيدار بشي. سرم را مي زارم رو سينه ات امـا انگار نفس كشيدنت را هم فرا موش كردي. گلدون هاي شعمداني عجيب برايت دلواپسند.

بی توجه به ساعت شني، تو را در آغوش گرفته ام. مادر به من آموخت همچون دختران صحرا منتظر و اميدوار برگشتن پدرم باشم. نكنه صحراي اين جا بي وفايي بكنه. باباجـون اين دفعه را قول بده كه پيش من بمـوني. اگه بري، مردم منو به همديگه نشون مي دن. من ديگه طاقت ندارم، به من بگن: باباش رفته سفر .

بغض انتظارم مي شكنـه. وقتي پارچه سفيد رو از روي سرت بر مـي دارم، شاخ درآوردم .ديدم كه آب شدي و به جز چند تا استخوان و پلاك چيز ديگري نيست. این رسم ما نبود. حالا که نمی خواستی بیای اینا،چی بود فرستادی.اينجـا بود كه خيالم راحت شد كه تو واقعا نمرده اي. داد زدم باباي من زنده است. یکی اومد گریه کنون من و بغل زد و برد. پس بيا من و ببر. بخاطر يه دل بيا، همون دلي كه صاحبش سكينه است.

سکوت عشق،سروش دل

مجموعه دستنوشته و دلنوشته های

داود درویشی سلوکلایی

با عنوان

سکوت عشق، سروش دل

توسط انتشارات مولفان تهران به چاپ رسیده است.

بعد از کتاب مبانی تحقیق درعملیات انتشارات علوم رایانه این دومین کتاب ایشان می باشد. 

برخی از عناوین آن عبارتند از:

افرادي از تبار مهرباني و صفا

اگر من براي تو بودم

علاقه در انتظار منتظر

عالم رياضيات و رياضيات عالم

عقل نه عشق

الفباي خلقت

آرامش قبل طوفان يا آرام بودن در دل طوفان

از سياه مردم غريب قربت

آزادي

اشك عشق

بال و پر عشق

برگ زرين دانشجويي

باور بزرگي

به همين سادگي

جوانان ما زياده طلب شده‌اند

به من مي‌گي دهاتي

بوسه بر لب گذر

بوي بهشت زهرا

چرا عاشق اونباشم

چرا اسب حيوان نجيبي است

دال مهدي، عشق زهرا

دم مسيحايي ات

در خيال داود

در نهايت بي نهايت

دو ركعت نماز عشق

عيد است اما

ارتباط يا هراس

عشق زميني يا آسماني

عشق ورزي يا دوست داشتن

ازدواج ارتباط سرگرمي

فرهنگ حجاب

فريب گل گندم

فن دلبري

فصل عاشقي من و دل

حجاب و ديدگاه فرهنگي

گنبد زرد رضا

گل من

هدف يا سرگرمي

همسفر دل

حيوانات در گذر زندگي

خواب ناز بابا

اين همه درد چرا؟

خانه‌اي به نام دل

لبخند گل

خطر عاشقي در مازندران

خودم را گم کرده ام

ليلي زنه يا مرد

لطف حق

من مانده ام اينجا

من و تنهايي

مسير يا مقصد

مرواريد دل

ناكجا آباد دل

نجات وسوسه

نوشتن شور عاشقانه

نيش يا نوش

پروانه يا بلبل

سفري به نا كجا آباد دل

سفيدي مريم ، طلايي رضا

شبی در آغوش دلبر

صرف خواستن و توانستن

سكوت عشق

تقديم به بهترين يار

تجديد چاپ عشق

تعصبات بي مورد و عشق ورزي بيجا

تك ستاره خيال

ترنم هاي عاشقانه

تويي كه آرام جاني

توتم من

و ما ستاره هاي دنباله داريم

و تو آمدي و گفتي

يك حس گمشده

زمزمه مبهم آب

تخم مرغ طلایی

منصوره و منصوره

شیرینی آشتی

غفلت یا تهمت

هزار توی آدما

از من تا او

ختم ماجرا پیدا

جشن فارغ التحصیلی 77

بهار است و …

سیسبه نام تغيير دهنده تغيير ناپذير

 از خداي متعال مي خواهم كه حال ما به احسن حال تحويل كند. به من توانايي عبادت و شكرگذاري نعمات خود را عطا كند. مرا به راه راست هدايت كند. به او توكل مي كنم و همه اميدم اوست. اي خداي عاشقان اين قدر ما را پريشان مكن. عيد است اما انگار بادي از سوي يار نمي وزد. من به او علاقه مندم اما او چطور. به من نيرو و قدرتي بده كه بتوانم با روي خوش با مردم برخورد كنم و در روابط اجتماعي خود با ديگران موفق باشم. از خداي متعال كمك مي خواهم در تصميم گيريهايم در حوادث تلخ و شادي كه برايم پيش مي آيد. خدايا زباني به من بده تا بتوانم حرفها و عقايدم را به ديگران بفهمانم. به من كمك كن تا در تصميماتم مصمم بمانم. صبري به من عنايت كن تا صبر پيشه كنم. من خود را به تو مي سپارم و به هرچه كه برايم صلاح مي داني راضي ام. گناهانم را با قلم عفو خود پاك كن و دل سياهم را از زنگار، آلودگي و گناهان پاك بگردان. هر كسي در جهان يک آرزويي دارد. آرزوي من اين است كه نريزه آبرويم. هر جا كه پيشروي كردم درگناه، تابلوي ايست را نشانم دادي. به اميد كرمت اي ستار معاصي عاصيان و اي خداي دانا و توانا. اي بزرگ بي همتا. كم ما و كرمت. چشم ما منتظر مرحمتت. دل ما جايگاهت. سرنوشت ما و قدرت الهي ات. اي معشوقه هميشه عاشقم.

در نوروز فاطمی آروزی بهترین ها را برای شما از خدائند متعال دارم.

یسسیسیس

احادیثی از امام حسین(ع)

20حدیث از امام حسین (ع)

 

20حدیث از امام حسین (ع)حدیث, احادیث امام حسین(ع), احادیثی از امام حسین

حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.(تحف العقول ، ص 251)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة

هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع ی و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

(محجه البیصاء ج 4،ص 228)

 **********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق

رستگـار نمی ی مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد

(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (4) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ

بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است

(فرهنگ سخنان امام حسین ص/ 476)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (5) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا

کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (6) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء

عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

(بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (7) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ

گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

(حیات امام حسین ج 1 /ص 183)

 **********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (8) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ

آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.

(بحار الانوار ، ج 3 ، ص 397)

 **********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (9) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ

بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

(الدره الباهره ، ص24)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (10) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.

هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار،ج 4،ص 19)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (11) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا أفلح قوم إشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق.

کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

(مقتل خوارزمی،ج 1،ص239)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من حاول اَمرا بمعصیة الله کان اَفوت لما یرجو و اَسرع لما یحذر.

کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می ی .

(بحارالانوار،ج78،ص120)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (13) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس .

کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند ی، خداوند او را به مردم وا می گذارد.

(بحارالانوار،ج78،ص126)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (14) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.

کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

(بحار الانوار،ج75،ص128)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (15) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.

از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج78،ص119)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.

از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج78،ص119)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث (17) امام حسین(ع) فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم

چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد

(جلاءالعیون،ج۲ص۲۰۵)

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث(18) امام حسین فرمودند:

لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.

هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار، ج 44، ص 192 )

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث(19) امام حسین (ع) فرمودند:

لا یکمل العقل إلا باتباع الحق .  

عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق .

(بحار الانوار، ج 78، ص 127 )

**********احادیثی از امام حسین (ع)**********

حدیث(20) امام حسین (ع) فرمودند:

یاک و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر

حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد.

( بحار الانوار، ج 78، ص120 )

درسی از چارلی چاپلین

چارلی چاپلین میگوید آموخته ام که

با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.آموخته ام … که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردیآموخته ام … که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن استآموخته ام … که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفتآموخته ام … که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنمآموخته ام … که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیمآموخته ام … که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن ویآموخته ام … که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی استآموخته ام … که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کندآموخته ام … که پول شخصیت نمی خردآموخته ام … که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کندآموخته ام … که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورمآموخته ام … که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهدآموخته ام … که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمانآموخته ام … که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را داردآموخته ام … که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویمآموخته ام … که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترمآموخته ام … که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کردآموخته ام … که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارمآموخته ام … که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد